

بیوگرافی مارک زاکربرگ؛ داستان رهبر جاهطلب تکنولوژی
آنچه در این مقاله میخوانید :
مارک زاکربرگ، نامی که تقریبا همه جا شنیده میشه. کسی که یه روز توی خوابگاه هاروارد با یه ایده ساده شروع کرد و حالا مدیرعامل یه شرکت غولپیکر به اسم متاست. داستانش یه جورایی شبیه فیلمهاییه که از یه بچه باهوش به یه آدم تاثیرگذار میرسن، ولی با کلی پیچ و خم واقعی. چرا باید درباره مارک بخونید؟ چون مسیرش پر از درسهاییه که میتونه برای هر کسی که دنبال رویاهاشه، یه چراغ راه باشه.
از بچگی که عاشق کد زدن بود تا روزی که فیسبوک رو به یه شبکه جهانی تبدیل کرد و حالا داره روی متاورس کار میکنه، زندگی مارک پر از لحظههای عجیب و الهامبخشه. توی این مقاله با مجله یوپ شاپ، قراره از اول تا آخر این مسیر رو باهم مرور کنیم: از نیویورک تا هاروارد، از فیسبوک تا متا، و حتی چالشها و جنجالهایی که سر راهش بودن.با ما همراه باشید!
کودکی و جرقههای اولیه
مارک زاکربرگ توی 14 می 1984 تو یه شهر کوچیک به اسم وایت پلینز، نزدیک نیویورک، به دنیا اومد. خانوادهش معمولی بودن، ولی پر از حمایت. باباش، ادوارد، یه دندانپزشک بود و مامانش، کارن، روانپزشک. مارک یه برادر بزرگتر و دو تا خواهر کوچیکتر داشت، پس خونهشون همیشه پر سر و صدا و شلوغ بود. از همون بچگی، مارک یه جورایی با بقیه فرق داشت. وقتی بچههای دیگه مشغول بازی بودن، اون داشت با کامپیوترش ور میرفت. باباش یه کامپیوتر آتاری قدیمی داشت که مارک باهاش کلی سرگرم میشد.
اولین جرقههای علاقه به برنامهنویسی وقتی بود که مارک حدود 10-11 سالش بود. باباش بهش یه کتاب درباره زبان برنامهنویسی C++ داد و مارک انگار یه گنج پیدا کرده بود. شروع کرد به کد زدن و چیزای بامزه ساختن. یه روز تصمیم گرفت یه سیستم پیامرسان برای مطب باباش درست کنه که بهش گفتن ZuckNet. این سیستم به کارمندای مطب اجازه میداد با هم چت کنن، بدون اینکه داد بزنن! فکرشو بکنید، یه بچه دبستانی همچین چیزی ساخته بود. این پروژه نشون داد مارک نه فقط باهوشه، بلکه عاشق حل کردن مشکلات با کده.
مدرسه هم برای مارک جای خاصی بود. تو مدرسه آردسلی، معلمهاش زود فهمیدن این بچه استعداد عجیبی داره. یه بار برای یه پروژه کلاسی، یه بازی کامپیوتری درست کرد که همه رو انگشت به دهن کرد. ولی مارک فقط دنبال کد زدن نبود؛ عاشق شمشیربازی هم بود و حتی کاپیتان تیم مدرسه شد. این نشون میداد مارک از همون موقع بلد بود تعادل بین کارای مختلف رو نگه داره. خونوادهش هم حسابی هواشو داشتن و براش یه معلم خصوصی برنامهنویسی گرفتن تا بیشتر یاد بگیره. این معلم، دیوید نیومن، بعدا گفت مارک یه نابغه بود که همیشه سوالای سخت میپرسید.
محیط اطراف مارک، از خونه پرمهرش گرفته تا مدرسهای که بهش اجازه میداد خلاق باشه، باعث شد علاقهش به تکنولوژی هر روز بیشتر بشه. اون موقع شاید خودش هم نمیدونست، ولی این روزای بچگی، پایههای چیزی رو ساختن که بعدا دنیا رو تغییر داد.
دوران دبیرستان و آمادگی برای هاروارد
مارک زاکربرگ وقتی پاش به دبیرستان رسید، دیگه یه برنامهنویس معمولی نبود؛ یه ستاره در حال درخشیدن بود. اون تو مدرسه فیلیپس اکستر، یه مدرسه خصوصی معروف در نیوهمپشایر، درس خوند. اکستر جای بچههای باهوش بود، ولی مارک حتی اونجا هم خاص بود. برنامهنویسی براش مثل نفس کشیدن شده بود. توی این دوره، پروژههایی درست کرد که نه فقط معلمهاش، بلکه شرکتهای بزرگ رو هم شگفتزده کرد.
یکی از باحالترین کاراش ساخت یه برنامه به اسم Synapse بود. این برنامه یه جور پخشکننده موسیقی هوشمند بود که یاد میگرفت کاربر چی دوست داره و آهنگ پیشنهاد میداد. فکرشو بکنید، یه همچین چیزی تو اوایل دهه 2000، وقتی Spotify و اینا هنوز نبودن! مارک با یکی از دوستاش، آدام دیآنجلو، این پروژه رو جلو برد. Synapse انقدر خوب بود که شرکتهایی مثل مایکروسافت و AOL به مارک پیشنهاد کار دادن. حتی میخواستن برنامه رو بخرن، ولی مارک گفت نه! ترجیح داد کارشو مجانی به اشتراک بذاره. این نشون میداد مارک از همون موقع دنبال پول نبود؛ عاشق ساختن چیزای جدید بود.
دبیرستان فقط جای کد زدن نبود. مارک هنوز شمشیربازی میکرد و حتی توی تیم رقابتی اکستر حسابی درخشید. درساشم عالی بود، مخصوصا ریاضی و علوم. عاشق مطالعه متنهای قدیمی یونانی و لاتین هم بود، که یه جورایی نشون میداد ذهنش فقط به تکنولوژی محدود نیست. این ترکیب عجیب از برنامهنویسی، ورزش و مطالعه کلاسیک، مارک رو به یه آدم چندبعدی تبدیل کرد.
وقتی موقع انتخاب دانشگاه رسید، مارک چند تا گزینه داشت، ولی هاروارد رو انتخاب کرد. چرا؟ چون هاروارد جای آدمای بلندپرواز بود و مارک حسابی بلندپرواز بود. قبل از رفتن به دانشگاه، یه تابستون تو یه دوره برنامهنویسی پیشرفته شرکت کرد. اکستر بهش کمک کرد نه فقط مهارتاشو بهتر کنه، بلکه اعتماد به نفس پیدا کنه که میتونه دنیا رو تغییر بده.
هاروارد و تولد فیسبوک
مارک سال 2002 پاشو گذاشت توی هاروارد، دانشگاهی که پر بود از آدمای باهوش و پرجوش. رشتهش علوم کامپیوتر بود، ولی فقط سر کلاسا نبود که مشغول بود. مارک از همون اول دنبال این بود که چیزای جدید درست کنه. توی خوابگاه، پروژههای کوچیک برنامهنویسی راه میانداخت که بتونه بچههای دانشگاه رو به هم وصل کنه. یکی از اولین کاراش CourseMatch بود، یه برنامه ساده که به دانشجوها کمک میکرد کلاسای مناسبشون رو پیدا کنن. این پروژه زیاد بزرگ نبود، ولی نشون داد مارک خوب میفهمه آدما چی لازم دارن.
بعدش یه پروژه دیگه به اسم Facemash درست کرد. این یکی یه جور سایت سرگرمکننده بود که عکسای دانشجوها رو کنار هم میذاشت و بچهها رای میدادن کدوم قشنگتره. سایت حسابی گرفت، ولی چون مارک بدون اجازه از عکسای دانشگاه استفاده کرده بود، هاروارد حسابی شاکی شد و نزدیک بود اخراجش کنن. این ماجرا بهش یه درس مهم داد: باید حواسش به قوانین و حریم خصوصی باشه.
از دل همین تجربهها، ایده فیسبوک شکل گرفت. مارک با چند تا از دوستاش، ادواردو ساورین، داستین مسکوویتز و کریس هیوز، شروع کرد به کار روی یه سایت که دانشجوهای هاروارد بتونن باهاش پروفایل درست کنن، دوست پیدا کنن و چت کنن. فوریه 2004، فیسبوک (اون موقع اسمش TheFacebook بود) راه افتاد. فقط توی چند هفته، نصف دانشجوهای هاروارد ثبتنام کرده بودن. سایت ساده بود: یه پروفایل با عکس، یه کم اطلاعات شخصی، و امکان پیام دادن.
مارک و تیمش دیدن فیسبوک داره حسابی میترکونه، پس تصمیم گرفتن سایت رو به دانشگاههای دیگه هم ببرن. ولی این کار پول و وقت زیادی میخواست. مارک یه تصمیم بزرگ گرفت: ترک تحصیل از هاروارد. اون موقع فقط 19 سالش بود، ولی حس کرد فیسبوک میتونه یه چیز خیلی بزرگ بشه. با دوستاش پاشدن رفتن کالیفرنیا، یه خونه اجاره کردن، و شب و روز روی فیسبوک کار کردن.
رشد سریع فیسبوک
بعد از اینکه فیسبوک تو هاروارد ترکوند، مارک زاکربرگ و تیمش فهمیدن این فقط یه پروژه دانشجویی نیست؛ یه پدیدهست. تابستون 2004، مارک و دوستاش تو پالو آلتو یه خونه اجاره کردن و اونجا شد دفتر کارشون. شب و روز کد میزدن و فیسبوک رو به دانشگاههای دیگه مثل استنفورد و ییل بردند. تا آخر 2004، فیسبوک یه میلیون کاربر داشت. باورکردنیه؟
این رشد پول میخواست. ادواردو ساورین یه کم پول گذاشت، ولی کافی نبود. شان پارکر، که قبلاً Napster رو ساخته بود، به مارک کمک کرد سرمایهگذار پیدا کنه. پیتر تیل سال 2004 با 500 هزار دلار وارد شد و فیسبوک بال گرفت. سال ۲۰۰۵، فیسبوک برای همه باز شد، نه فقط دانشجوها. تا ۲۰۰۶، هرکسی با یه ایمیل میتونست ثبتنام کنه. نتیجه؟ ۱۲ میلیون کاربر و رقابت شانهبهشانه با مایاسپیس. مارک حتی پیشنهاد 800 میلیون دلاری یاهو رو رد کرد، چون باور داشت فیسبوک خیلی بیشتر از اینا میارزه.
تا سال 2010، فیسبوک حسابی اوج گرفته بود. تا آخر این سال، 608 میلیون کاربر فعال داشت و دو سال بعد، این عدد به بالای یه میلیارد رسید. مجله تایم همون سال مارک رو بهعنوان تأثیرگذارترین مرد سال انتخاب کرد، تو رقابتی که جرج لوکاس و جولیان آسانژ (خالق ویکیلیکس) هم بودن. ریچارد استنگل، سردبیر تایم، نوشت: «فیسبوک مارک همه آدمای دنیا رو به هم وصل کرده. انگار یه کشوره، ولی هیچ دولتی به گرد پاش نمیرسه.» محبوبیت مارک اونقدر بالا رفت که دیوید فینچر فیلم شبکه اجتماعی رو درباره خلق فیسبوک ساخت. این فیلم حسابی تحسین شد، ولی مارک بعد از دیدنش گفت امیدوارم دیگه کسی دربارهش فیلم نسازه!
البته این رشد بیدردسر نبود. رقابت با مایاسپیس سخت بود و تیم فیسبوک هنوز جوون و کمتجربه بود. دعوای مارک با ادواردو ساورین هم به دادگاه کشید. ولی فیسبوک چون ساده، سریع و جذاب بود، همه رو گرفت. میتونید فکر کنید یه سایت از یه خوابگاه چطور دنیا رو گرفت؟
خریدهای بزرگ و استراتژیهای تجاری
وقتی فیسبوک حسابی توی دنیا جا افتاد، مارک زاکربرگ ننشست فقط نگاه کنه. تصمیم گرفت شرکتشو با خریدهای بزرگ و استراتژیهای حسابشده به یه غول تکنولوژی تبدیل کنه. یکی از اولین حرکتای بزرگش خرید اینستاگرام بود سال 2012. اینستاگرام اون موقع یه اپ تازهکار بود با 30 میلیون کاربر، ولی مارک پتانسیلشو دید. با یه میلیارد دلار، اینستاگرام رو خرید، که خیلیا فکر کردن دیوونگیه. ولی حالا اینستاگرام میلیاردها کاربر داره و یکی از ستونهای اصلی شرکتشه.
دو سال بعد، سال 2014، مارک یه خرید دیگه کرد: واتساپ، با 19 میلیارد دلار. واتساپ توی خیلی از کشورها حسابی محبوب بود، ولی هنوز راهی برای پول درآوردن نداشت. مارک به جای تمرکز روی سود سریع، گذاشت واتساپ همون اپ ساده و بدون تبلیغ بمونه. این حرکت باعث شد کاربرا وفادار بشن و واتساپ حالا یکی از پراستفادهترین اپهای دنیاست. همون سال، فیسبوک اوکولوس رو هم خرید، یه شرکت واقعیت مجازی که هدستهای VR میساخت. این خرید نشون داد مارک داره به آینده تکنولوژی، فراتر از شبکههای اجتماعی، فکر میکنه.
استراتژی مارک همیشه این بوده: اول کاربرا رو جذب کن، بعد به فکر پول باش. مثلا فیسبوک تا سالها تبلیغ نداشت، چون مارک میخواست اول همه عاشقش بشن. وقتی تبلیغات اومد، اونم با سیستم هدفمندی که از دادههای کاربرا استفاده میکرد، فیسبوک تبدیل به یه ماشین پولسازی شد. البته این روش بعدا جنجالهای زیادی درست کرد، ولی نمیشه انکار کرد که هوشمندانه بود. مارک همیشه یه قدم جلوتر بود. با ترکیب اینستاگرام، واتساپ و فیسبوک، یه اکوسیستم ساخت که هرکسی تو دنیا حداقل یه بار از یه پلتفمش استفاده کرده.
تغییر به متا و رویای متاورس
سال 2021، مارک زاکربرگ یه تصمیم جسورانه گرفت: فیسبوک رو به متا تغییر اسم داد. این حرکت فقط عوض کردن یه لوگو نبود؛ مارک داشت کل مسیر شرکتش رو بازتعریف میکرد. دیگه قرار نبود فقط شبکههای اجتماعی بسازن. هدف جدید، خلق متاورس بود: یه فضای دیجیتال مشترک که آدما بتونن توش با فناوریهای واقعیت مجازی (VR) و واقعیت افزوده (AR) تعامل کنن، کار کنن، سرگرم بشن یا حتی هویت دیجیتال خودشون رو بسازن.
متاورس دقیقا چیه؟ یه محیط آنلاین پیشرفتهست که دنیای واقعی و مجازی رو به هم وصل میکنه. مثلا میتونید با یه هدست VR وارد یه دفتر کار دیجیتال بشید، با همکاراتون از سراسر دنیا جلسه بذارید، یا تو یه کنسرت مجازی شرکت کنید که حسش مثل واقعییه. مارک باور داره متاورس نسل بعدی اینترنته، مثل وقتی که گوشیهای هوشمند جای کامپیوترهای قدیمی رو گرفتن. برای همین، متا داره بودجههای کلان صرف توسعه فناوریهای لازم میکنه: از هدستهای اوکولوس گرفته تا نرمافزارهایی مثل Horizon Worlds، که یه پلتفرم اجتماعی برای تجربههای مجازییه.
این ایده از کجا شروع شد؟ علاقه مارک به واقعیت مجازی از سال 2014، وقتی اوکولوس رو خرید، شکل گرفت. اون موقع خیلیا فکر کردن این یه پروژه حاشیهایه، ولی مارک داشت به یه آینده بلندمدت نگاه میکرد. حالا متا فقط روی VR تمرکز نداره؛ داره روی هوش مصنوعی (مثل الگوریتمهایی که تعاملات مجازی رو طبیعیتر میکنن) و واقعیت افزوده (مثل عینکهای هوشمندی که اطلاعات رو روی دنیای واقعی نمایش میدن) هم کار میکنه. سال 2023، متا هدست Quest 3 رو معرفی کرد که کیفیت تصویر بهتر و قابلیتهای ترکیبی VR و AR داره، یعنی میتونه دنیای واقعی و دیجیتال رو باهم قاطی کنه.
با این حال، این مسیر پر از مانعه. متاورس هنوز برای خیلیا مفهومی غریبهست و خیلیها نمیتونن کاربردش رو تو زندگی روزمره تصور کنن. سرمایهگذاریهای عظیم متا تو بخش Reality Labs (بخش متاورسش) باعث شده ضررهای مالی سنگینی بده؛ مثلا سال 2022 حدود 13.7 میلیارد دلار ضرر کرد. این باعث شد سهام متا افت کنه و حتی بعضی از کارمندای خودشون به پروژه شک کنن. یه انتقاد دیگه اینه که تغییر به متا یه جور تلاش برای پرت کردن حواس از حاشیههای فیسبوک، مثل جنجالهای حریم خصوصی، بود. بعلاوه، متا تو این راه با غولهایی مثل اپل (که داره عینک AR خودش رو میسازه) و مایکروسافت (با پلتفرمهای کاری مجازی) رقابت میکنه.
مارک متاورس رو با اینترنت دهه 90 مقایسه میکنه، وقتی که خیلیا فکر میکردن فقط یه مده، ولی بعد زندگی همه رو تغییر داد. به نظرش، متاورس تا یه دهه دیگه بخشی از زندگی روزمره میشه، از آموزش و کار گرفته تا سرگرمی. برای همین، متا داره با سرعت فناوریهای جدید رو تست میکنه، مثل آواتارهای واقعیتر یا سیستمهای هوش مصنوعی که حس حضور تو دنیای مجازی رو قویتر میکنن. موفقیت این پروژه هنوز معلوم نیست، ولی اگه یه چیز درباره مارک واضح باشه، اینه که وقتی به یه ایده باور داره، همهچیز رو براش میذاره وسط.
زندگی شخصی و ارزشها
مارک فقط یه مدیرعامل تکنولوژی نیست؛ یه آدم با زندگی شخصی و ارزشهای خاص خودش هم هست. سال 2012 با پریسیلا چان، که تو هاروارد باهاش آشنا شده بود، ازدواج کرد. این دو تا حالا سه تا بچه دارن: مکسیما، آگوست و آئورلیا. مارک همیشه گفته پریسیلا یه جورایی مرکز زندگیشه. مثلا وقتی اولین بچهشون به دنیا اومد، مارک دو ماه مرخصی گرفت، چیزی که برای مدیرای بزرگ اون موقع خیلی عادی نبود. این نشون میده خانواده براش خیلی مهمه.
خارج از کار، مارک یه سری علایق جالب داره. یه مدت حسابی رفت دنبال یادگیری زبان ماندارین و حتی یه بار تو چین یه سخنرانی 20 دقیقهای به این زبان کرد. هرچند تلفظش عالی نبود، ولی تلاشش همه رو تحت تاثیر قرار داد. عاشق ورزش هم هست؛ از جوجیتسو گرفته تا گشتوگذار تو طبیعت. حتی یه بار گفت ورزش بهش کمک میکنه استرس کار رو کم کنه. یه چیز بامزه دیگه اینه که مارک هر سال یه چالش شخصی برای خودش میذاره، مثل گیاهخواری برای یه سال یا دویدن هر روز.
ارزشهاش چیان؟ مارک همیشه گفته به اتصال آدما به هم باور داره. این فقط شعار فیسبوک نیست؛ توی زندگی شخصیش هم همینو دنبال میکنه. مثلا وقتی با پریسیلا خیریه راه انداختن، تمرکز کردن روی آموزش و سلامت، چون باور دارن اینا میتونه آدما رو به هم نزدیکتر کنه. مارک یه جورایی سادهزیسته. با اینکه یکی از ثروتمندترین آدمای دنیاست، معمولا با تیشرت و شلوار جین دیده میشه و خونهش تو پالو آلتو خیلی هم تجملی نیست. البته زندگی شخصیش بیحاشیه نبوده. یه عده فکر میکنن مارک زیادی توی کار غرقه و زندگی خصوصیش تحت شعاعه. ولی اون سعی کرده تعادل نگه داره.
کارهای خیر و تاثیر اجتماعی
مارک زاکربرگ و پریسیلا چان سال 2015 یه کار بزرگ کردن: ابتکار چان-زاکربرگ (CZI) رو راه انداختن. هدفشون این بود که با پول و نفوذشون، دنیا رو جای بهتری کنن. این خیریه روی سه تا چیز تمرکز داره: آموزش، سلامت و عدالت اجتماعی. مارک و پریسیلا قول دادن 99 درصد از سهام فیسبوکشون رو (که ارزشش میلیاردها دلاره) تو طول زندگیشون به این کار اختصاص بدن. این حرکت بخشی از تعهد Giving Pledge بود، که بیل گیتس و وارن بافت راهش انداختن.
یکی از پروژههای اصلی CZI، بهتر کردن آموزشه. مثلا دارن روی ابزارهای دیجیتال برای یادگیری شخصیسازیشده کار میکنن، که به دانشآموزا کمک میکنه با سرعت خودشون درس بخونن. یه نمونهش برنامه Summit Learningه که تو خیلی از مدرسههای آمریکا استفاده میشه. توی حوزه سلامت هم CZI داره روی درمان بیماریها تحقیق میکنه. هدفشون اینه که تا آخر قرن، همه بیماریهای بزرگ رو درمان یا مدیریت کنن. اینا پروژههای بلندپروازانهست، ولی مارک و پریسیلا جدی دنبالشن.
تاثیر این کارا چی بوده؟ از یه طرف، CZI میلیاردها دلار به مدرسهها، بیمارستانها و سازمانهای اجتماعی کمک کرده. مثلا سال 2020، به تحقیقات برای کووید-19 بودجه داد. از طرف دیگه، یه عده انتقاد کردن که این خیریه بیشتر یه جور ابزار برای کاهش مالیاته یا کنترل نفوذ مارک تو مسائل اجتماعیه. بعلاوه، بعضی پروژههاشون، مثل Summit، چون زیادی به تکنولوژی وابستهست، تو بعضی مدرسهها جواب نداده.
ولی نمیشه منکر شد که مارک و پریسیلا دارن سعی میکنن تاثیر مثبت بذارن. این کارا باعث شده تصویر عمومی مارک یه کم از یه مدیرعامل سرد و سخت به یه آدم دغدغهمند تغییر کنه. البته هنوز راه درازی در پیش دارن.
چالشها و حاشیهها
مارک زاکربرگ با همه موفقیتهاش، یه دوره حسابی زیر فشار انتقاد و حاشیه بود. فیسبوک، که حالا متا شده، یه زمانی برای خیلیا نماد مشکلات دنیای دیجیتال بود و مارک هم چهره منفور این داستان.در ادامه، مهمترین چالشهای اون رو مرور میکنیم:
- جنجال کمبریج آنالیتیکا:
سال 2018، ماجرای کمبریج آنالیتیکا جنجال بزرگی به پا کرد. یه شرکت دادهکاوی بدون اجازه، اطلاعات 87 میلیون کاربر رو برای تاثیرگذاری تو انتخابات 2016 آمریکا و برکسیت استفاده کرد. این اتفاق خشم عمومی رو برانگیخت و زاکربرگ مجبور شد جلوی کنگره آمریکا و پارلمان اروپا عذرخواهی کنه. فدراسیون تجارت آمریکا (FTC) هم فیسبوک رو به جریمه بیسابقه 5 میلیارد دلاری محکوم کرد. برایان اکتون، همبنیانگذار واتساپ، حتی توییت کرد: «Its time, #deletefacebook» (الان وقتشه، فیسبوک رو حذف کنید.) و هشتگ حذف فیسبوک رو تو توییتر راه انداخت. این ماجرا اعتماد به فیسبوک رو حسابی کم کرد. - نقش فیسبوک در نسلکشی روهینگیا:
سال 2018، فیسبوک تو فاجعه نسل کشی روهینگیا تو میانمار هم نقش داشت. مقامات نظامی از این پلتفرم برای پخش نفرت علیه اقلیت روهینگیا استفاده کردن. سازمان ملل این اتفاق رو «پاکسازی قومی» دونست. زاکربرگ اذعان کرد که باید زودتر جلوی این جریان رو میگرفتن، اما منتقدا معتقد بودن که اون از پیامدها خبر داشته و دیر عمل کرده. - اخبار جعلی و محتوای مضر:
فیسبوک بارها به خاطر پخش اخبار جعلی و محتوای آسیبزا مورد انتقاد قرار گرفت. تو انتخابات و دوران کووید-19، الگوریتمهای این پلتفرم باعث دوقطبی شدن جامعه شدن. زاکربرگ ابتدا این موضوع رو جدی نگرفت، ولی بعداً سیستمهای بررسی محتوا رو بهبود داد. با این حال، کارمندای شرکت شاکی بودن که واکنشها همیشه دیرهنگامه. - انحصار و قدرت بیش از حد:
قدرت زیاد فیسبوک هم دردسرساز شد. سال 2020، FTC از متا شکایت کرد و گفت خرید اینستاگرام و واتساپ رقابت رو نابود کرده. این پرونده هنوز ادامه داره و ممکنه متا مجبور بشه بخشی از داراییهاش رو بفروشه. خرید اوکولوس هم انتقادهایی رو به دنبال داشت، چون یه عده معتقد بودن زاکربرگ داره بازار واقعیت مجازی رو هم قبضه میکنه. - حاشیههای شخصی زاکربرگ:
مارک تو این وسط گاهی خودش حاشیه درست کرد. مثلا وقتی سال 2017 گفت فیسبوک میتونه جای اجتماعاتی مثل کلیساها رو بگیره، خیلیا بهش تاختن که داره زیادی ادعا میکنه. یا وقتی تو جلسات کنگره با یه حالت سرد و رباتگونه حرف میزد، مردم مسخرهش کردن که انگار از یه سیاره دیگه اومده. این باعث شد یه مدت تصویرش به عنوان یه مدیر جوون و خلاق به یه آدم بیاحساس و قدرتطلب عوض بشه. - مشکلات متاورس و سرمایهگذاریهای پرریسک:
زاکربرگ با تغییر اسم فیسبوک به متا، روی متاورس شرطبندی بزرگی کرد. اما این پروژه با چالشهای زیادی روبهرو شد. بخش Reality Labs متا، که روی متاورس و واقعیت مجازی کار میکنه، تا سال 2023 بیش از 40 میلیارد دلار ضرر داد. خیلی از کاربرا و سرمایهگذارا از این پروژه استقبال نکردن و گفتن متاورس هنوز آمادگی لازم برای استفاده عمومی رو نداره. این موضوع باعث شد یه عده زاکربرگ رو متهم کنن که داره منابع شرکت رو تو پروژههای غیرواقعی هدر میده. - حریم خصوصی و رمزنگاری پیامها:
متا تو سالهای اخیر به خاطر سیاستهای رمزنگاری پیامها هم مورد انتقاد قرار گرفت. زاکربرگ سال 2019 اعلام کرد که واتساپ و اینستاگرام به سمت رمزنگاری کامل پیامها میرن، اما دولتها و نهادهای امنیتی، بهخصوص تو کشورهایی مثل بریتانیا و آمریکا، این تصمیم رو خطرناک دونستن. اونا معتقد بودن که این کار جلوی ردیابی فعالیتهای غیرقانونی، مثل قاچاق یا محتوای غیرمجاز، رو میگیره. این موضوع باعث تنش بین متا و دولتها شد و زاکربرگ رو تو موقعیت سختی قرار داد.
مارک چطور جواب داد؟ معمولا با عذرخواهیهای عمومی و وعده تغییر. مثلا فیسبوک حالا تیمهای بزرگی برای بررسی محتوا داره و از هوش مصنوعی برای پیدا کردن پستهای مشکلدار استفاده میکنه. ولی منتقدا میگن اینا بیشتر نمایشییه و مشکل اصلی، یعنی مدل کسبوکار فیسبوک که به دادههای کاربرا وابستهست، هنوز عوض نشده. تغییر اسم به متا هم برای خیلیا یه جور تلاش برای پاک کردن گذشته دیده شد، نه یه تغییر واقعی.
با همه اینا، مارک راه خودشو ادامه داده. شعارش همون «Move fast and break things» (سریع حرکت کن و چیزها رو بشکن) بوده، که یعنی نترس از اشتباه، فقط سریع درستش کن. ولی همین شعار باعث شده یه عده بگن این سرعت گاهی به قیمت مسئولیتپذیری تموم شده.
سبک رهبری و تاثیرش روی متا
مارک زاکربرگ یه شرکت با میلیونها کاربر و هزاران کارمند رو چطور مدیریت میکنه؟ سبک رهبریش یه جور ترکیب عجیبه از جاهطلبی، تمرکز روی هدفهای بزرگ و یه مقدار هم لجبازی. از همون اول که فیسبوک تو خوابگاه هاروارد شروع شد، مارک نشون داد عاشق ریسک کردنه. مثلا وقتی یاهو سال 2006 پیشنهاد خرید فیسبوک رو با 800 میلیون دلار داد، مارک رد کرد، چون باور داشت شرکتش میتونه خیلی بزرگتر بشه. این تصمیمگیری سریع و اعتماد به غریزهش هنوزم جزو امضاهای سبک رهبریشه.
مارک یه مدیر دست به کاره. خودش میگه دوست داره توی جزئیات پروژهها غرق بشه، از کد زدن گرفته تا طراحی محصول. حتی حالا که متا یه غول تکنولوژیه، گاهی تو جلسات فنی شرکت میکنه و نظر میده. این باعث شده کارمندا حس کنن مدیرشون واقعا در جریانه، ولی یه عده هم میگن این میکرومدیریت گاهی دستوپاشون رو میبنده. مثلا تو توسعه متاورس، مارک شخصا روی خیلی از تصمیمهای طراحی هدستهای اوکولوس نظارت داشته.
یه ویژگی دیگهش تمرکز روی هدفهای بلندمدته. وقتی متا رو به سمت متاورس برد، خیلیا گفتن داره پول شرکت رو دور میریزه، ولی مارک گفت حاضره سالها ضرر بده تا یه فناوری انقلابی بسازه. این جور ریسکپذیری باعث شده متا همیشه یه قدم از بقیه جلوتر باشه، ولی گاهی هم کارمندا و سرمایهگذارا رو نگران کرده. مثلا سال 2022، وقتی سهام متا افت کرد، خیلیا از مارک انتقاد کردن که زیادی روی متاورس شرط بسته.
فرهنگ کاری متا هم خیلی از مارک تاثیر گرفته. اون همیشه شعار «سریع حرکت کن و چیزها رو بشکن» رو داشته، یعنی نترس از اشتباه کردن، فقط سریع یاد بگیر. این باعث شده متا محیطی پویا و خلاق داشته باشه، ولی گاهی هم کارمندا حس کنن تحت فشارن. یه انتقاد دیگه اینه که مارک گاهی نظر مخالف رو سخت قبول میکنه. مثلا تو ماجرای کمبریج آنالیتیکا، یه مدت طول کشید تا به انتقادها گوش بده.
چشمانداز آینده و تکنولوژی
مارک زاکربرگ همیشه یه قدم جلوتر از زمانه. حالا که متا رو به سمت متاورس برده، برنامههاش برای آینده فقط به دنیای مجازی محدود نیست تمرکز اصلیش روی متاورس، هوش مصنوعی (AI)، و واقعیت افزوده (AR) قرار داره تا یه دنیای دیجیتال جدید بسازه که زندگی، کار، و ارتباطات رو متحول کنه. در ادامه، مهمترین برنامههاش رو مرور میکنیم:
- متاورس:
متاورس پروژه اصلی زاکربرگه. اون پیشبینی میکنه که تا سال 2030، متاورس به یه فضای مشترک برای میلیاردها نفر تبدیل بشه، جایی که میتونن کار کنن، درس بخونن، یا سرگرم بشن. متا روی آواتارهای واقعیتر و محیطهای مجازی کار میکنه تا حس حضور تو این فضا قویتر بشه. Horizon Workrooms، یه پلتفرم برای جلسات کاری مجازی، یه نمونهست که شرکتها دارن امتحانش میکنن. با این حال، متاورس هنوز با چالشهایی مثل پذیرش عمومی و هزینههای بالای توسعه روبهروئه. - هوش مصنوعی برای تعاملات بهتر:
متا سرمایهگذاری زیادی روی هوش مصنوعی کرده تا تجربه متاورس رو طبیعیتر کنه. مثلاً AI میتونه چتهای مجازی رو همزمان ترجمه کنه یا رفتار آواتارها رو واقعیتر جلوه بده. سال 2023، متا مدل زبانی LLaMA رو معرفی کرد که برای تحقیقات هوش مصنوعی استفاده میشه. علاوه بر این، متا از AI برای بهبود الگوریتمهای محتوا و پیشنهادات تو پلتفرمهاش استفاده میکنه، هرچند این موضوع گاهی انتقادهایی به خاطر تاثیرات اجتماعی به دنبال داشته. - واقعیت افزوده و عینکهای هوشمند:
واقعیت افزوده (AR) بخش دیگهای از برنامههای زاکربرگه. متا داره روی عینکهای AR کار میکنه که اطلاعات رو روی دنیای واقعی نمایش بدن، مثل مسیر یابی یا اطلاعات محصول تو فروشگاه. پروژه Ray-Ban Stories، که با همکاری ریبن ساخته شده، یه قدم اولیهست و قابلیتهایی مثل عکاسی و پخش موسیقی داره. متا میخواد این عینکها رو با متاورس ادغام کنه تا دنیای واقعی و دیجیتال به هم وصل بشن. سال 2024، متا اعلام کرد که نسل بعدی این عینکها با امکانات پیشرفتهتر در راهه. - رقابت و نگرانیهای قانونی:
رقابت تو این حوزه خیلی داغه. اپل با هدست Vision Pro و مایکروسافت با پلتفرمهای کاری خودش حسابی فعالن. از طرفی، قانونگذارا متا رو زیر نظر دارن تا جلوی انحصار رو بگیرن، بهخصوص بعد از شکایتهایی که تو سالهای اخیر علیه متا مطرح شده. این موضوع میتونه سرعت پیشرفت پروژههای زاکربرگ رو تحت تاثیر قرار بده. - نگرانیهای اجتماعی و حریم خصوصی:
زاکربرگ معتقد که این فناوریها زندگی رو بهتر میکنن، مثلاً تو آموزش یا مراقبتهای پزشکی. اما یه عده نگرانن که متاورس و هوش مصنوعی ممکنه حریم خصوصی رو بیشتر به خطر بندازن. مثلاً جمعآوری دادههای بیشتر تو متاورس میتونه سوءاستفادههای جدیدی به دنبال داشته باشه. بعلاوه، یه عده میگن متاورس ممکنه آدما رو از دنیای واقعی دورتر کنه و وابستگی به فضای دیجیتال رو بیشتر کنه. - سرمایهگذاری در فناوریهای نوظهور:
متا فقط به متاورس و AR محدود نشده. زاکربرگ روی فناوریهای دیگه مثل رابطهای مغز-کامپیوتر (BCI) هم سرمایهگذاری کرده. سال 2023، متا با همکاری شرکتهایی مثل Neuralink پروژههایی رو برای کنترل دستگاهها با ذهن شروع کرد. این فناوری میتونه تو آینده برای افراد دارای معلولیت یا حتی گیمینگ کاربرد داشته باشه، ولی هنوز تو مراحل اولیهست و با چالشهای اخلاقی و فنی زیادی روبهروئه.
با این همه، زاکربرگ با چالشهای بزرگی روبهروئه تا رویاهاش رو به واقعیت تبدیل کنه. آینده نشون میده که این فناوریها زندگی رو بهتر میکنن یا به دردسرهای جدیدی منجر میشن.
کلام آخر
داستان مارک زاکربرگ یه مسیر پرپیچوخمه: از یه بچه کنجکاو تو نیویورک تا رهبری متا، شرکتی که دنیا رو تغییر داده. اون با ایدههای بزرگ، ریسکهای جسورانه و حتی اشتباهاتش، نشون داد که میشه از یه خوابگاه دانشجویی به یه امپراتوری دیجیتال رسید. ولی این مسیر فقط پر از موفقیت نبود؛ پر از درسهای سخت، انتقادهای تند و تلاش برای بهتر شدن هم بود. مارک یه آدم معمولی نیست، ولی داستانش میتونه به همه یاد بده که با پشتکار و یه چشمانداز، میشه تاثیر گذاشت، حتی اگه همه باهات موافق نباشن. میتونید از این مسیر چیزی برای خودتون بردارید؟
مرسی که تا اینجا همراه مجله یوپ شاپ بودید!
این مقاله چقدر براتون مفید بود؟
از ۱ تا ۵ امتیاز بدید.
میانگین رتبه / 5. تعداد رای:
تا حالا کسی رای نداده! اولین نفر شما باشید.